از همان روزی که دستهای حضرت قابیل
گشت آلوده به خون حضرت هابیل
"آدمیت مرده بود،گرچه آدم زنده بود"
از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق خون دیوار چین را ساختند
"آدمیت مرده بود،گرچه آدم زنده بود"
بعد هی دنیا پر از آدم شد و این آسیاب گشت وگشت
سالها از مرگ آدم هم گذشت
(ای دریغا آدمیت بر نگشت)
قرن ما قرن مرگ انسانیت است
سینه دنیا ز خوبی ها تهی است
صحبت از پاکی ومروت ابلهی است
صحبت از موسی وعیسی ومحمد نابجاست.
من که از پژمردن یک شاخه گل
از مرگ یک قناری در قفس
(از تنهایی یک مرد در زنجیر)
زهر در سینه وزهر مارم بسوخت
مرگ را از کجا باور کنیم
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای جنگل را بیابان میکند
دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان میکنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد روا
آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
در کویری سوت وکور
در میان مردمی با این مصیبتها صبور
صحبت از مرگ محبت،مرگ عشق
صحبت از دینداری وتدین احمقی است.
\کارو/
نظرات شما عزیزان: